بلاگ
آفریدی تو مرا
و به اندازه یک خلقت من
طلب از من داری
ذهن من خالق صدباره توست
سر من خانه و کاشانه توست
تو به اندیشه من
که تو را هر باره
پس از این جور و جفایی که روا می داری
بهتر و شیرین تر
آفریدَست ،
بدهکاری دیرین داری
…
عاشق کن مرا
تا مجنون شوم
تا آدم شوم
که بهشت را به سیبی می فروشم به عشق
عاشق کن مرا
تا همه ی دنیا را بفروشم به تو
به عشق
من آدمم
و عاشق که می شوم
زود می فروشم و ارزان
نمی خری ؟
music : Where Is My Mind
Artist : MaxenceCyrin
سین هامان همه از جنس سماق
که مکیدن شده ضرب المثلش
سبزی هرزه گیاهی که دگر گندم نیست
برکت نیست
ولی سبز تر است
سکه ای بی رونق
که اگر کاغذ بود
لا اقل تا سر خط می بردت
سرکه هایی بی بو
بالزامیک شاید هم
سیر بی خاصیتی
که نه تنها درمان
درد هم در آن نیست
سمنو همچون گِل
سنجدی پژمرده
سفره امسالم
چقدر کم دارد
…
کاش من سفره خود می چیدم
سفره ای کز حرمش
که نشان روزیست
سین شمارند او را
و نخواهد که کشد منت سین های دگر
و گذارم در آن
هرچه از دوست رسیدست مرا
ز ستم از سودا
از سری سرگردان
ز سرابی در دل
و سماعی در جان
و یکی سینه که بی حوصله است
و دگر سنگ صبور
که دلم پر درد است
دیده ام منتظر است
و امیدی که به سو سو مانده
شمع سوزان گرید و سودای دیرین می کند
آرد ، گندم آسیاب از سنگ زیرین می کند
نام معشوق است شیرین ، عاشقا حیلت ببین
کام حر تلخ است و نامش کام شیرین می کند
ای شب گواه من باش در محضر الهی
معراج عاشقان را شب می دهد گواهی
عشق است آنچه مانده بین من و تو تنها
ترکش نمی توان کرد حتی اگر تو خواهی
در تلاطم
خفه و منگ و هراسان
وسط دریایی
دل من گشته اسیر
دل من مانده غریب
خون دل پای تو عشق
که به دریا زدنش در طلب وصل تو بود
در انتهای تاریک و روشن کوچه
نگاهم می جوید تو را
که بی نشان بودی
تویی که سالهاست
سلامت
مرا در ابتدای کوچه یافته
با آنکه بی نشان بودم
چه سیرابم و تشنه
به سلامی
که نشان بی نشانی ماست
تو دیده ای به دو دیده پدیده ای که بدیدم ؟
به راه میکده با سر به راه وصل خود از خود
دویدوم و نرمیدم ، بریدم و نبریدم
ناز بود آنچه فراوان که به بازار تو بود
دل من مست خرابی که خریدار تو بود
نه بهایی به کف آن دم که خرد ناز تو را
سر فدای دل مستم که گرفتار تو بود
چه شبانی که سحر گشت و مرا خواب نبرد
دیده ای بود که شب ها همه بیدار تو بود
چند لبهای من از بوسه به لبهایت سوخت
چه خیالی به سر از ، لحظه دیدار تو بود
جامه زهد به تن کردم و دعوی به دعا
قدر ها طی شد و مقدور نه مقدار تو بود
رفته ای دیریست از پیشم ولی
نازنینا ، آمدن ، زیبا ترین کار تو بود